به عهد ما تقدم در نشابور مگر قحطی فتاد، از عهد ما دور
برون آمد یکی مرد معلم گروهی کودکان با وی ملازم
ظریفی گفت اینها در چه کارند چها گویند چون عقلی ندارند
معلم گفت چون وقت عذاب است دعای این جماعت مستجاب است
ظریفش گفت کای قوال مقبول بگویم با تو قولی نیک معقول
اگر ایزد دعاشان می شنودی معلم در جهان کی زنده بودی
روضه خلد مجد خوافی
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : یک شنبه 23 مهر 1391
| 16:28 | نویسنده : خداداد |