شعر و عرفان

نفس صبح غزلی از خاقانی

خداداد
شعر و عرفان

نفس صبح غزلی از خاقانی

 

آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرۀ غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید
عمریست که چون خاک جگر تشنه ی عشقم
و ایام به من جرعه ی جامت نرسانید
خاقانی ازین طالع خود کام چه جویی؟
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
 


تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391 | 19:37 | نویسنده : خداداد |

زیر بار خدا

 

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند
 مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است

به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟

جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار
 می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟

آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به
 اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک
تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.!


تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391 | 19:34 | نویسنده : خداداد |

نادان تر از نادان

 

 
در (كشاف) پيرامون اين سخن پروردگار كه گويد
(قل نار جهنم اشد حرا)
آمده است
آنكه از رنج ساعتى خوددارى كند، به رنجى پايدار افتد
و چنين كسى از هر
نادانى نادان ترست


تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391 | 19:33 | نویسنده : خداداد |

شب عاشقان غزلی از سعدی

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد
نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد


تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391 | 19:28 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.