شعر و عرفان

فرازهایی از عرفان مولانا

خداداد
شعر و عرفان

فرازهایی از عرفان مولانا

 

انسان بسته طبیعت فراتر از مادیات چیزی نمی بیند.
ای بسا کس رفته تا شام و عراق
او ندیدیه هیچ جز کفر و نفاق
وی بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع و شری
وی بسا کس رفته هندستان و چین
او ندیده هیچ جز مکر و کمین
چون ندارد مدرکی جز رنگ وبو
جمله اقلیم ها را گو   بجو
گاو در بغداد آید ناگهان
بگذرد او زین سران تا آن سران
از همه عیش و خوشی ها و مزه
او نبیند جز که قشر خربزه


تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391 | 13:43 | نویسنده : خداداد |

دل دیوانه

 

غزلی از مجمر اصفهانی
افتاده به شهریم که ویرانه ندارد
یک شهر غریبیم و یکی خانه ندارد
جایی نه که گیرد دل دیوانه قراری
ویران شود این شهر که ویرانه ندارد
گه گوشه آبادی و گه کنج   خرابات
آسوده   کسی   کو دل دیوانه   ندارد
من بودم و دل کو سر افسانه ما داشت
فریاد که آن هم   سر افسانه ندارد
آهسته رفیقان که به هرگام دراین راه
گسترده دو صد دام و یکی دانه ندارد
عالم همه خود بیخود از آنند وگرنه
کاری به کس این نرگس مستانه ندارد
مستیم از این باده در این بزم که ساقی
می در قدح و باده به پیمانه ندارد
آیی پی تاراج دل مجمر و چیزی
جز نقش خیال تو در این خانه ندارد


تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391 | 13:42 | نویسنده : خداداد |

برو دامن راه دانان بگیر..

 

همی یاد دارم ز عهد صغر
که روزی برون آمدم با پدر 
ببازیچه٬ مشغول  مردم  شدم
وز آشوب خلق از پدر گم شدم 
برآوردم از بیقراری خروش
پدر٬ ناگهانم٬ بمالید گوش 
که ای شوخ چشم٬آخرت چندبار
بگفتم که دستم  ز دامن  مدار؟ 
به تنها نداند شدن طفل خرد
که مشکل بود راه نادیده  برد
تو هم طفل راهی بسعی ای فقیر
برو  دامن  راه دانان  بگیر 
مکن  با  فرومایه  مردم  نشست
چو کردی٬ز هیبت فروشوی دست 
کنون با<خرد>باید انباز گشت
که  فردا   نماند  ره   بازگشت 
برو خوشه چین باش سعدی صفت
که  گرد آوری  خرمن  معرفت
(بوستان)                 


تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391 | 13:41 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.