حكايت شده است كه :
عارفى ، پارچه اى بافت و در بافت آن دقت به
كار داشت . چون آن را فروخت ،
به علت عيب هايى كه داشت ، به او باز گرداندند و او گريست .
اما مشترى گفت : اى فلان ، مگرى !
كه بدان راضيم . و او گفت : گريه من از اين نيست .
بلكه از آن مى گريم كه
در بافت آن ، كوشش بسيار كردم و به سبب عيب هاى پنهانى ،
به من باز گردانده شد. و از آن مى ترسم
تا عملى كه چهل سال در آن كوشيده ام نپذيرند.
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : یک شنبه 25 دی 1390
| 23:36 | نویسنده : خداداد |