یک لحظه بیاسای
نقل است که مالک دینار همه شب بیدار بودی. دختری
داشت، شبی گفت: ای پدر! آخر یک لحظه بیاسای.
گفت: ای فرزند! پدرت از شبیخون قهر می ترسد،
و نیز از آن می ترسد که مبادا دولتی روی به من نهد
و مرا خفته یابد.
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390
| 20:26 | نویسنده : خداداد |